استراتژی سازمانی: نقشه راه موفقیت پایدار در دنیای رقابتی
استراتژی بهطور کلی به چگونگی دستیابی به موقعیتهای مطلوب در آینده و حفظ و توسعهی مزیتهای رقابتی میپردازد.
یکی از پر کاربردترین لغتهای مورد استفاده در دنیای مدیریت و اکوسیستم کسب و کار، واژه استراتژی است.
واژه یا بهتر بگوییم، مفهوم استراتژی، در ذات خود دارای معانی و مفاهیم گستردهای است. به همین علت تعارضات بسیار زیادی در برداشت از این مفهموم ایجاد میشود و همین برداشتهای ناهمگون سبب میشود سازمانها یا کسب و کارها به رغم صرف هزینههای سنگین برای تدوین برنامههای استراتژیک خود، نتوانند آنطور که انتظار میرود، نتایج قابل قبولی را دریافت کنند و این دست از تجارب نا موفق، سبب خواهد میشود تا سایرین، برنامهریزی استراتژیک و مدل سازیهای مدیریت استراتژی را تنها اموری تشریفاتی قلمداد کنند.
از آنجایی که یکی از خدمات مجموعه بهین مشاوران، اجرای تخصصی پروژههای پایداری سازمانی است، در این سری یادداشتها، قصد داریم درباره جایگاه این مفهوم کلیدی (استراتژی) در موفقیت و یا شکست کسب و کارها مطالبی را بیان کنیم.
استراتژی به چه معناست؟
معنای استراتژی چه میباشد؟
عناصر اصلی یک استراتژی خوب، چه عواملی هستند؟
عواملی که منجر به شکست یک استراتژی می شوند، کداماند؟
در پاسخ به سوال اول، باید بیان کنیم که بسیار مهم است تا تمایز اساسی میان اهداف و استراتژی ها قائل شویم. برای مثال،یک کسب و کار در ابتدای سال اعلام میکند که در نظر دارد درآمد خود را ۳۵% افزایش دهد. این افزایش درآمد به واقع هدف عملکردی میباشد که این کسب و کار برای خود در نظر گرفته نه استراتژی !
استراتژی در راستای دستیابی یک کسب و کار و یا یک شخص به چشمانداز خود پدید میآید و استراتژیها بدون داشتن چشماندازی معین، دقیق و قابل اتکا، عملا ارزشی ندارند.
تصور کنید سرمربی یک تیم ورزشی، افراد خود را بدون بیان چشمانداز (قهرمانی در کل مسابقات) و هدف مشخص (پیروزی در مسابقه مذکور) به میدان بفرستد. بدیهی است که تمام تیم با سردرگمی مواجه خواهد شد و نتیجهای جز شکست پدید نخواهد آمد.
حال در ادامه همین مثال، تصور کنید مربی به افرادش، دستور پیروزی داده باشد، آیا این کافی است؟
مطمئنا پاسختان خیر خواهد بود، چراکه افراد باید بدانند در راستای کسب پیروزی باید چه کارهایی انجام دهند، وظیفه هرکس دقیقا انجام چه کارهایی است و مهمتر اینکه، در راستای کسب پیروزی، چه کارهایی را نباید انجام دهند؟
تا به اینجا درباره روشهای بیان ناصحیح استراتژی صحبت کردهایم و میتوانیم تعریفی اولیه اما کامل را از استراتژی، ارائه دهیم.
استراتژی تمام امور مرتبط با بقا است. بقای کسب و کار، بقای برنامهریزیهای یک شخص و هر چیزی از این دست !
از جمله بالا میتوان نتیجه گرفت که، مجموعه اقداماتی که انجام دادن یا انجام ندادن آنها، در راستای بقای ما هستند، امور استراتژیک نام خواهند گرفت. دقت کنید، تدقیق در فهم صحیح از اموری که نباید انجام شوند، به اندازه اموری که باید انجام شود، اهمیت دارند.
برای پاسخ به سوال دوم و بیان عناصر اصلی یک استراتژی خوب، نگاهی به کتاب استراتژی بد – استراتژِی خوب، اثر آقای ریچارد روملت میاندازیم:
۱) تشخیص
۲) سیاست راهنما
۳) اقدامات منسجم
تشخیص
این عامل را در ابتدا از منظر مشاوره مدیریتی و سپس منظر صاحب یک کسب و کار، معرفی میکنیم.
در نگاه مشاوران استراتژی یا مشاوران پایداری سازمانی، یک حد نهایی از موفقیت کسب و کار در صنعت وجود دارد. شناخت این حد نهایی یا اصطلاحا اکستریم، در وهله اول، نیازمند شناخت دقیق از صنعت و در مرحله بعدی عوامل کلیدی موفقیت در آن صنعت میباشد. به عنوان نکتهای کوتاه، هر کسب و کار دارای جایگاهای منحصر به فرد در دایره صنعت خویش میباشد. شناخت رهبر صنعت به عنوان مرجع اصلی شناخت عوامل موفقیت و سپس شناخت یک سطح بالاتر از کسب و کار مورد مطالعه، مرجعی قابل اتکا و ارزشمند برای مطالعه تشخیص ناکارآمدی خواهد بود.
در نگاه صاحبان کسب و کار، تشخیص نیازمند رصد لحظهای کسب و کار و ثبت تمامی اتفاقات و فرآیندها میباشد. برای درک راحتتر موضوع، مثالی را مطرح میکنیم.
صاحب یک فروشگاه مواد غذایی، در مدت زمان مطالعه یک ماهه، متوجه میشود که صندوقدارها پس از صرف وعده غذایی ناهار، به مراتب
اشتباهات بیشتری را به نسبت سایر مواقع روز، مرتکب میشوند و این موضوع سبب ساز افزایش شکایت مشتریان شده است.
مدیر مد نظر، در صورت عدم استفاده از سیستمهای کنترلی، عدم ثبت نظر مشتریان و مواردی از این دست، موفق به درک این ناکارآمدی نمیشد و ابعاد اتفاقی هرچند کوچک از این دست میتوانست مشکلات بزرگی را برای کسب و کار مذکور ایجاد کند.
در این مرحله مدیر فروشگاه با تشخیص صحیح تمرکز خود را بر حل مشکل خواهد گذاشت و با چند اقدام پیشگیرانه، مسئله را حل میکند و حتما در اسناد فروشگاه این ناکارآمدی، روش تحقیق و روش حل مساله ثبت و ضبط خواهد شد.
سیاست راهنما
به رویکردی که در راستای حل مشکلات و ناکارآمدیهای تشخیص داده شده، اتخاذ میشود، سیاست راهنما کفته میشود.
همانطور که مشخص است، اصلیترین موضوع برای اتخاذ یک استراتژی درست و کارآمد شناخت مساله خواهد بود. پس بسیار مهم است تا برای تشخیص صحیح از افراد خبره در صنعتها و مشاوران حرفهای کمک بگیریم.
اقدامات منسجم
در راستای دستیابی به اهداف سیاست راهنما، باید مجموعهای از اقدامات صورت بپذیرند.
نکته اساسی در قسمت اقدامات، انسجام آنها با یکدیگر هست و توجه به این اصل که وجود تعارض در اقدامات، سبب ساز پیشآمد مشکلات اساسی خواهد شد. پس هم سویی اقدامات، عدم وجود هرگونه تعارض و همچنین توجه همه جانبه به نیازمندی ذینفعان پایداری فرآیند یک اقدام استراتژیک را تضمین خواهد کرد.
در پاسخ به سوال سوم مبنی بر عواملی که باعث شکست استراتژیها میشوند علاوه بر موارد و نکات بیان شده در همین یادداشت، چند عامل اساسی دیگر هم وجود دارند، که در این قسمت آنها را معرفی میکنیم و در یادداشتهای آتی به تفضیل به آنها خواهیم پرداخت.
- مشخص نبودن چشمانداز سازمان یا کسب و کار و همچنین شرح ماموریت برای افراد و کارکنان
- عدم توانایی در اجرای عملی استراتژی
- عدم وجود منابع کافی (انسانی، مالی، فیزیکی، اطلاعاتی) برای اجرای استراتژیها
- عدم مشارکت کارکنان در تدوین استراتژیها
- عدم همراستایی چشمانداز کارکنان سازمان با چشماندازهای سازمان
به لیست ۵ گانه بالا موارد دیگری را هم میتوان افزور اما با استفاده از قانون پارتو (۸۰-۲۰) متوجه میشویم که پاسخ به سوالات و ناکارآمدیهای مطرح شده، میتواند تا حدود بسیاری در راستای موفق شدن استراتژیها کمک کند.
در نهایت، استراتژی در سازمان به عنوان نقشه راهی برای رسیدن به آیندهای موفق و پایدار در نظر گرفته میشود. این نقشه راه باید به طور منظم بازنگری شده و بر اساس تغییرات محیطی و داخلی بهروزرسانی شود تا سازمان بتواند به بهترین شکل ممکن در مسیر پیشرفت حرکت کند.